فقط مردم
ديروز دو تا از همسايه ها دعوا مي كردند. صدايشان كوچه را
برداشته بود. رفتم پاي پنجره. هر كدام گرايشي داشت و نظرش
را فرياد مي كرد. هر كدام هم نظرش را سنجاق مي كرد به
"مردم" و "خواست مردم". آخر سر يكي گفت : مردم فقط
شمايي؟ و رفت. رفت و نخواست كه بشنود "مردم فقط ما
نيستيم ولي ما هم مردميم". رفت كه نشنود "مردم فقط ما
نيستيم ولي فقط شما هم نيستيد". رفت و نخواست بشنود كه
همه ما مردميم و كاش حرفمان را بزنيم ولي آن طور كه مي
خواهند به جان هم نيفتيم.