اسمش را در كتاب درسي ام خوانده بودم. از اين اسم خوشم مي آمد. تركيب اسمش مرا ياد كاوه آهنگر مي انداخت و تصويري از او در ذهنم مي ساخت. بعدها ديدمش. وقتي دانشجو بودم به شيراز آمد. يك سال بعد از دوم خرداد بود شايد يا همان سال. برايمان حرف زد و گفت كه "هر وقت كسي را ديديد كه دشمن از او حمايت مي كند بدانيد او هم دشمن است. كساني كه امريكا از آن ها حمايت مي كند دشمن ما هستند." من بچه بودم و فکر می کردم سیاست مردی با حرف من موضعش را عوض می کند. آخر جلسه كه كاغذهاي پرسش و پاسخ را جمع مي كردند، برايش نوشتم كه من، يك دختر نوزده ساله شهرستاني، اين را مي دانم كه اگر دشمن گروهي باشم و توفيقم به پيروزي كسي از آن گروه وابسته باشد، بايد دوستيم با او را پنهان كنم. امريكا هم مي داند كه مردم ايران او را دشمن مي دانند و بايد بداند كه اگر از كسي حمايت كند مردم او را دشمن خود خواهند دانست. اتفاقا امريكا بايد از كسي كه بودنش به ضرر اوست حمايت كند تا مردم را از او دور كند.

پاسخش آن روزها به نظرم خنده دار آمد. او گفت ما ملت باهوشي داريم كه چنين تاكتيك هايي فکر می کنند و سياسيون امريكا چنين چيزهايي به فكرشان نمي رسد!  حتي شاهد آورد كه به تازگي يك مقام عاليرتبه" سيا" پس از بازنشستگي كتابي نوشته و اين تاكتيك را كه "اين دانشجوي باهوش! مطرح مي كند" به سران امريكا توصيه كرده است.

گفتم كه آن روز اين جواب به نظرم خنده دار آمد. شايد چون بچه بودم و مردم را نمي شناختم. حالا اما چند سالي بزرگتر شده ام و لابد چشم هايم بازتر. امروز ديگر يقين دارم كه ما مردم باهوشي هستيم. گرچه به نظر مي رسد كسي كه هوش و ذكاوت و خرد اين مردم را به من يادآوري مي كرد، خود اين نكته را به دست فراموشي سپرده است.

راستش مدت هاست كه ديگر اسم او مرا ياد كاوه آهنگر نمي اندازد. حالا ديگر با شنيدن اين تركيب تصوير آهنگري به نظرم مي آيد كه خواست مردم را بر سندان گذاشته و با پتك بر آن مي كوبد.

حالا اگر ببینمش خواهم گفت:" حق با شما بود. ما مردم باهوشي هستيم. چرا كه از رفتارمان هم پيداست مي دانيم چه بر سر ما و چه ها بر سر شما آمده است. فقط من با وجود هوش به زعم شما وافرم، هنوز نفهميده ام آن چه از بين آن پتك و سندان بر خواهد آمد آن قدر  ارزش دارد كه ... ؟ من نمي دانم. مردم هم نمي دانند. شما چه طور؟ شما مي دانيد؟"