اسمت را شنيده بودم. چه اسم بزرگي. نمي شناختمت. حتي قيافه ات را. اما آنقدر همه محترمانه از تو ياد مي كردند كه من هم بدون اين كه بدانم چرا، احترامت مي كردم. سراغ ندارم سياستمداري را كه در همان زمان خودش و بعد از پايان دوران خدمتش محترم باشد. چرا كه هميشه دولتمردان را بر دست مي آوريم و با تيپا مي بريم. اما تو از اين حيث با بقيه فرق مي كردي. دوستت داشتند. خوبت را مي گفتند و هر وقت "كارد به استخوان شان مي رسيد!" يادت مي كردند و آرزوي آمدنت را. حالا هم بيشتر اينها از توبره خاطراتشان سنگت را به سينه مي زنند. من اما با تو خاطره اي ندارم. توبره خاطراتم خالي است و براي اين كه سنگي پيدا كنم براي زدن به سينه و رأيي براي انداختن به صندوق بايد "چيز"هايي از تو بپرسم.

سبز سبز

"مير"ي و به آن افتخار مي كني. طناب هاي سبز به دست ها مي بندي و كت بسته مي بري پاي صندوق لابد! گرچه سيادت تيغ دو لبه است و همين ها كه حالا با همين مير و سيدت شعر و شعار مي سازند، با اولين حركت مخالف ميلشان يادشان مي آيد كه "بني صدر هم سيد بود؟" جمله آشنايي ست مگر نه؟

شال سبز داري. باشد. داشته باش. اما حواست هست كه قرار نيست فقط رئيس جمهور شيعه ها باشي؟! يادت باشد كه اين كشورجمعيتي سني،درصدي مسيحي و يهودي و زرتشتي و اندكي هم بهايي دارد. براي آخري به تو اميدي نيست. كاش حداقل همان اولي ها را فراموش نكني. 

سبز يشمي

اين سبز هم عجب رنگي ست. از چمني و قورباغه اي بگير تا ... يشمي. همان كه عزيزان گشت ارشاد لباسش را مي پوشند. ديگر نمي بينيم؟ شوخي نكن. خودت هم مي داني که من و تو  هيچ، ملتي هم حریف او که آن ها را بر ميدان نشانده، نیست.

سبز سدري

سر و صدا زياد داري. شهر را طرفدارانت گرفته اند و ماشين ها را با عكس هايت پوشانده اند. نوارهاي سبزت همه جا مي چرخد و ... برنامه هايت؟برنامه هايت كدامند؟ براي مهار تورم، كاهش نرخ بيكاري، افزايش توليد، كاهش واردات و ... . كلي گويي نمي خواهم. اگر تورم را مهار مي كني، چگونه اش را برايم بگو! برنامه هاي واضح و عملي ات كجايند تا بخوانيم و بدانيم. سبزت سدري نباشد؟ از همان هايي كه سرشويش كف و حباب فراوان دارد و اثر هيچ!

سبز زيتوني

ما خسته ايم از به دوش كشيدن بار مالي جنگ اعراب و اسرائيل. بزرگ جهان اسلام كمك مي كند، نمي توانيم چيزي بگوييم. بزرگشان است بالاخره، سبز تو هم كه پيش او رنگي ندارد! جلوي دستگاه هاي ديگر را كه مي تواني بگيري. كجا؟ مثلا همين شهرداري تهران. پارسال كه پول نداشتيم قطار براي مترو بخريم و سر و دست و پايمان له مي شد زير دست و پاي برادرانمان و نه صهيونيست ها، چند ميليارد ناقابل كمك كرديم به لبنان. صداي هوادارانت را مي شنوي كه مي خوانند" فلسطين را رها .... "حتما مي شنوي. گرچه گذشته ات "چيز"هاي ديگري مي گويد.

خدا كند سبزت رنگ زيتون هاي به خون نشسته فلسطين نباشد. زيتون هاي آن ها و خون دل هم آن ها و هم ما.

سبز زبان!

مي گفتند زبان سرخ سر سبز مي دهد بر باد.حالا مي ترسم زبان سبز محجوب تو ... . اين كه دور بوده اي از دنياي سياست و بي خبري از اوضاع روز، يا شور حرف زدن نداري و يا شرم حضور داري را نمی دانم؟ نمي دانم كدام است كه نمي گذارد شمرده و واضح حرف بزني. شنيده بودم زيرك و هوشياري اما نمي بينم مسلط و مقتدر پاسخ بيابي و بگويي. نمي دانم چرا اصلي ها را رها مي كني و فرعي ها را پاسخ مي گويي. اگر نمي دانستم براي اصلي ها جواب داري، خوب، حق مي دادم اما حالا نه. يادت باشد تجربيات همين رفيق سوار فعلي نشان داده كه مهم نيست سيد الرئيس چه مي كند، مهم اين است كه چه مي گويد! گويا هر چه بگويد كسي سراغ رگ و ريشه و پايه و اساس حرفش نمي رود.

سياه و سفيد

اين چفيه سياه و سفيدت كه در معدود عكس هايي جاي شال سبز بر گردن داري، بدجوري مرا مي ترساند. سياه و سفيد نباشي؟ از آن ها كه آدم ها را يا سفيد مي بينند و خودي و يا سياه و دشمن. آدم ها را يا انقلابي مي بينند و يا ضد انقلاب. يا موافق و همراه يا مخالف و بيراه. مي داني چشمي كه به سياه و سفيد عادت كرد، منتقد را نه مي بيند و نه تحمل مي كند؟ مي داني چشم "سياه و سفيد"بين خاكستري را بر نمي تابد؟

 

دلم نمي خواست بيايي. تو اسطوره خيلي ها بودي. كاش نمي آمدي تا بالاخره بين رجال سياسي اين نظام يك اسطوره داشته باشيم. اسطوره اي كه نه به زور خوراك تبليغاتي تلويزيون، كه به شعور مردم سر برآورده باشد. حالا كه ديگرآمده اي. و آمده اي كه بماني! فقط خدا كند كه با آبرويت آمده باشي، نه به خرج آبرويت.