از اول مي دانستم هيچ كس به جز اين جوان هاي قديمي بسيجي نمي توانند اين ملت را نجات دهند. جوان هاي بسيجي خودشان را نشان داده اند. با دست خالي و يك تنه! انقلاب كرده اند. با دست خالي و حتي بي سلاح جنگيده اند. حالا هم نوبت اقتصاد و فرهنگ است. سي سال هم فرصت دادند تا اگر كسي  مرد عمل است خودش را نشان دهد كه نداد. بسيجي ها هم كه ابتدا سردار شدند و بعد دكتر، ناچار شدند از آمدن به ميدان. خدايي بهترين و عملي ترين برنامه ها را هم از زبان همين كهنه بسيجي شنيدم. البته يك كم از او مي ترسم. من از نظامي ها كه تفنگ دستشان بوده مي ترسم. حالا ولي تفنگ بر زمين گذاشته اند و قلم برداشته اند و مي خواهند قدم هم بردارند.

تصميمم را گرفته بودم و رأيم را برداشتم كه به صندوق بيندازم. اما حرف هايي قلقلكم دادند و دستم را خط زدند و نگذاشتند رأيم شكاف صندوق دكتر سردار را بيابد.

كنسرسيوم هسته اي ايران

سه روز انگشت به دهان بودم از طرح به اين تميزي. فكرش را بكن. يك كنسرسيوم هسته اي بزنيم و كشورهايي عضو آن بشوند. هيئت مديره داشته باشيم از انگليس كه نه، مثلا از فرانسه و هلند و چين و لبنان و بعضي كشورهاي غريب تر مثل گينه بيسائو يا حتي جزيره پيلا پيلا. بعد انرژي هسته اي توليد كنيم و بفروشيم. به خودمان. به اين كشورهاي عضو. به فرانسه برق بفروشيم و به چين از اين محصولات سلامت هسته اي مثلا داروهاي ايزوتوپ. به ونزوئلا ملزومات درمان هسته اي بدهيم و با ضايعات هم ترقه بسازيم و بدهيم به لبنان! مشكل تعليق و آژانس و اينها كه حل مي شود هيچ، پول هم در... . صداي چيست؟ زنگ ساعت. كوك كرده اي كه خواب نماني؟حق داري سردار. خواب ديده اي. كنسرسيومت را بزن. اما آنها كه شايد بيايند با تو در انجمن، موقعيت بهتري از ما در جهان ندارند. با جمع كردن كره شمالي و چين و هند و پاكستان و احتمالا روسيه، مشكل هسته اي ما حل نمي شود. فقط ممكن است مشكل بزرگتري درست شود. يك چيزي مثل جنگ جهاني لابد.

دولت ائتلافي

مرد جنگي سردار جان! تو نقاط حساس را نشناسي من بشناسم. اين دولت ائتلافي بدجوري گوش هاي آدم را تيز مي كند. الحق هم خوب مي گويي. فقط مي خواهم بدانم دولتت چقدر ائتلافي است؟ اميدوار باشم كه استاندار كردستان و كرمانشاه كرد باشند؟ استاندار سيستان بلوچ و خوزستان عرب باشد؟ يا استاندار سمناني نفرستي آذربايجان؟ دولت ائتلافي استاندار بومي هم در دل دارد؟

ترك ها و لرها كه جايشان را پيدا كرده اند، وزير كرد و عرب و بلوچ چه؟ حداقل يكي از هر كدام خواهي داشت؟ اگر با وزير كردت حرف مي زدي و ياد هم رزمان شهيد شده در كوه هاي كردستان افتادي، چه؟ وزير سني، مسيحي، زرتشتي يا كليمي داري؟ دولت ائتلافي حرف بزرگي است. به پس و پيش آن فكر كرده اي يا فقط مي گويي، بي تأمل؟

اقوام ايراني، فرزندان يك مادر

پس بچه هاي ترك منتظر كتاب هاي ادبيات تركي باشند و كردها منتظر ادبيات كردي. لابد بلوچ ها تاريخ سيستان خواهند خواند و تركمن ها بالاخره خاستگاه و تاريخ شان را خواهند يافت. لباس هايمان چه؟ من روستازاده آذربايجاني ام. لباس هاي محلي ما را ديده اي؟ دامن هاي رنگ رنگ چين چين. يك جليقه زري دوزي با شال نازك كه گيس هاي بافته مان را از دو طرف تا روي شانه هايمان مي پوشاند. لباس هاي محلي مان از صندوق رأيت بيرون خواهند آمد؟ براي عروسي و مهماني نمي گويم، بيايد كه پوشش اختياري هميشگي مان باشد. جشن هاي قومي مان چه مي شود؟ آن ها كه تا به حال متضاد با مذهب معرفي شده اند و روي زمين مانده اند و ده سال ديگر بگذرد فراموش مي شوند. يا رقص هاي محلي مان؟ رقص چوب لري و لزگي آذري و بندري. مي داني كه اين ها هم ويژگي هاي قومي ماست.

دولت در سايه

سايه تاريك است و خنك. در خنكي و تاريكي هواي خواب به سر آدم مي زند، حتي اگر وزير باشي. اين دولت در سايه را خودمانيم از معلوم الحال كش رفته اي. چهار سال پيش گفته بود دولتي از جوانان تشكيل خواهد داد به عنوان مشاور براي وزيران دولت آفتاب! اتفاقا تشكيل هم داد. چند جوان نخبه از فاميل جمع كرد كه به جاي مشورت دادن رفتند يك سايت زدند و شدند "باركلا"گوي رئيس. خدا كند دولت در سايه تو معرفي شوند و نظرات شان را با اسم در رسانه ها بگويند. خدا كند طلبكار باشند از تو، نه بدهكارت.

تحول مديريتي به سوي جوانگرايي

آن دوره اي كه دم زدن از جوانان بيست ميليون راي سرازير مي كرد به صندوق آدم، گذشته. جوان هاي آن دوره حالا هم سن و سال من هستند. مي داني! در سي سالگي آدم هنوز جوان است، اما نه جوان خام.

گفتي جوان ها را مي شناسي. خوب با آن ها كنار مي آيي. مي تواني ظرفيت ها و استعدادهايشان را كشف كني و هدايت كني به آنجا كه بايد. چه خوب. فقط خدا كند چند وقتي كه با جوان ها كار كردي و با آن ها كنار آمدي، آمار فرار مغزها بالا نرود. نكند اين بچه ها هم به پسرت احمد بپيوندند و فرار كنند آن ور آب و ... .

لايحه پانصد ماده اي حقوق مدني

خدا خيرت بدهد! حقوق مدني ما پانصد ماده ندارد و امكان تكان خوردن نداريم، امان از اين كه متر و خط كش به ميلي متر هم برسد. نكند كلمات خاص را كه نبايد در خبر و گزارش و مقاله و كتاب باشد را هم ليست كرده اي؟ يا نت هاي غير مجاز موسيقي، رنگ هاي ممنوع نقاشي و سوژه هاي "مگو"ي سينما و تئاتر را هم به فهرست نوشته اي. در اين همه ماده كه به قول خودت كتابچه اي شده،‌ضخامت جوراب و طول و عرض روسري و تعداد تارهاي مجاز و غير مجاز موي دختر و پسر را هم نوشته اي ديگر؟ راستش را بگو، مشاورانت آن روزها كه دهان ما را در جستجوي فساد بو مي كردند دندان هايمان را هم شمرده بودند؟!

يك وزير زن، مقابل خانم كلينتون

وا.. اين خانم هايي كه من دور و بر تو مي بينم، هر كدام را بفرستي با هيلاري سر ميز بنشيند اول از دامن كوتاه يا شلوار تنگ او شروع مي كند و اين كه رنگ زرد به سن و سالش نمي آيد و ديگر نوه دار شده و داماد دارد و اين رنگ مو ... . و در پايان مذاكرات هم مي بينيم هيلاري با چادري به سر در نشست خبري شركت كرده و مذاكرات فراموش شده. البته معذورات هم داري، خوب. كدام پاسداري حاضر مي شود برود بنشيند روبروي خانم كلينتون سر برهنه!

همه اين ها را نمي گويي تا برساني كه مرگ بر امريكا را قورت داده اي و بالاخره كسي را با وزير امور خارجه امريكا سر ميز خواهي نشاند؟

شغل خانه داري

شنيده ام حق عائله مندي مردان را حذف مي كني و پولي رويش مي گذاري و براي زنان خانه دار حقوق مي سازي. خوب البته زنان هم رأي مي دهند. اصلا نصف رأي دهنده ها زن هستند. پول هم كه چيز خوبي است. مخصوصا براي زنان خانه دار. عمري دستشان در جيب شوهرشان بوده. عمري هيچ كس كارشان را جدي نگرفته. كار من را هم هيچ كس جدي نمي گيرد، دكتر. من البته كارمندم. عصر كه به خانه مي آيم تند و تند ظرف مي شويم و غذا مي پزم و جارو مي كنم و بچه تربيت مي كنم و ... . من، هم خانه دارم و هم كارمند. اما تو هم به كار من اهميت نمي دهي. تو هم مرا نمي بيني. دكتر جان گوشه چشمي هم به حق من داشته باشي بد نيست!